زبان
عبدالو کیل کوچی  عبدالو کیل کوچی

زبان ابزارانتقال ودریافت مفاهیم وسیله ای است برای تفاهم ودوستی

زبان در یک تعریف کلی ،ابزاریست برای انتقال مفاهیم ودر یافت آن در فرایند ارتباط ، انتقال ودر یافت رویکرد دو سویه ای است  که در روند روابط مفهومی زبان هم جنبه گیرندگی وهم خاصیت دهندگی .و بقول آقای جاوید فرهاد زبان به لحاظ فرهنگی جزئی ازهویت  فرهنگی انسان است ، یعنی باز گو کننده شخصیت فرهنگی وهویت تاریخ فرهنگی است واین هویت تا جایی، جزئی از نوامیس فرهنگی اوست .زبان به عنوان یک نهاد اجتماعی تعریف های فراوان ومتنوعی در علوم اجتماعی دارد ودر جامعه شناسی ، زبان را یکی از مشخص ترین ویژگیهای فرهنگی انسان می شمارند  .زبان شناسی علمیست که به مطالعه وبررسی نظام مند زبان می پردازد .با آنکه بحث زبان بحث بیکران است و زبان شناسی دانش در باره زبان است . زبان شناسی به مفهوم جدید آن یک پدیده پیچیده انسانی واجتماعی میباشد . بنا بر گواهی تاریخ بشر از دیر زمان بصورت اجتماعی زیسته ویکی از مهمترین نیاز های آدمی در زندگی اجتماعی بر قراری ارتباط با همنوعان وایجاد تفهیم وتفاهم است . زبان وسیله آگاهی مقاصد ونیات یکدیگر وبرای بر قراری روابط با یک دیگر است .

بنا بر آن انسان نیازمند زندگی جمعی وخرد انسانی است . وانسان به مثابه انسان در میان انسانها ،در جامعه انسانی وجمعامد انسان ها زندگی میکند . به همین ترتیب زندگی اجتماعی بر مبنای ارتباط قرار دارد زیرا هر نهاد اجتماعی در واقع وسایل ارتباط برای جریان زندگی در اجتماع است . پس اگر از ارضای غرایز فردی بشر صرفنظر کنیم هر فعالیت دیگری را که باز می ماند میتوان در شمار وسایل ارتباطی آورد ، از هنر های زیبا گرفته تا علایم رهنمایی وراننده گی ،حتی آفرینش هنری اگر هم چنان که گفته اند زبان حال وفردیت وتنهایی بشر باشد ،باز از آندم که هنر مند محصول کارش را در معرفی دید وداوری دیگران قرار می دهد عملی در زمینه ارتباط انجام می دهد .اما مهمترین وسیله ارتباط بشر وزیر بنای همه نهاد های اجتماعی او زبان است .ساده ترین وسیله ای که ما در زندگی روز مرده برای ایجاد ارتباط با همنوعان خود در اختیار داریم ونخستین خصوصیت آن کاربرد اصواتی است که از حنجره بیرون می آید .بنا بر آن باید زبان را از زمره ی نهاد های اجتماعی دانست .مسلما نهاد های بشری ناشی از زندگی اجتماعی است .وزبان در درجه نخست ابزار ارتباط میان افراد بشر است . پس یکی از نهاد های اجتماعی حتی مهمترین آنها است .

زبان وظایفی که  بر عهده دارد در همه جا یکسان است اما نحوه عمل آن در اجتماعی با اجتماع دیگر تفاوت آشکارا  دارد.به عبارت دیگر زبان وسیله ی بیان تفکر است. وغالبا برای انتقال فکری بکار میرود . این انتقال ممکن است بوسیله گفتن نوشتن اشاره ویا لمس انجام شود پس هر چه وسیله ای انتقال فکری یعنی زبان از طرفی ساده واز طرفی دیگر دقیق تر باشد عمل انتقال فکر دقیق تر صورت می گیرد. هرگونه تعلق دادن زبان به منطقه ویا گروه خاص زبان ها را در روبروی هم قرار میدهد در حالیکه زبان وزبان ها همه بشکل گسترده ودر کنار هم مسایل واحدی را که عبارت از افهام وتفهیم وبر قراری روابط است بعهده دارند . وبسیاری ها در مورد زبان وموقعیت آن در بین پدیده های دیگر اجتماعی ودر باره ساختمان بخش های گوناگون وقوانین تحولات تاریخی آن سخن میگویند که درین بحث نمی گنجد .باید خلاصه کرد که زبان مهمترین وسیله ارتباط بشری است بدون زبان روابط انسان وبدون روابط انسانی اجتماع وبدون اجتماع وخود انسان هم به مثابه پدیده اجتماعی وجود نمیداشته باشد .همانطوریکه زبان با بشریت وبا پیدایش بوجود آمده است . پس زبان بیک جامعه بزرگ بشری وانسانی متعلق است .زبان که بنا به موقعیت های زندگی وتقسیمات جغرافیایی روی زمین به اشکال گوناگون بو جود آمده است با شعبات مختلف تبارز یافته است که وسیله وکاربردی ساکنان همان منطقه قوم وملت را دارد .واما انسان در درازنای تاریخ سیر تحولات تاریخی را پیموده وشاهد تحولات وانکشافات روز افزون علمی سیاسی واجتماعی بوده است که به موازات آن زبان نیز مسیر کستردگی های فراوان وجهان شمول را طی کرده است.از همین جاست که رفته رفته با گسترش روابط در جوامع مختلف ، زبان  با عبور از سرحدات قلمرو خود پا به فرا منطقوی گذاشته جهان شمول می گردد . تجارب تاریخی نشاندهنده آنست که با رشد روز افزون ساینس وتکنالوژی وعصر انترنیت  جهان شکل دهکده ای را بخود گرفته زبانها را بهم نزدیک میسازد . باید گفت ما در عصری قرار داریم که دیگر زبان ها منحصر بیک قوم ،ملیت ویا منطقه محدود نمانده ، بلکه با رشد وتحولات علمی زبان هم سیر علمی خود را می پیماید. زبان وعلم زبان همه گان بوده ورنگ بیرنگی وقدرت بی سرحدی خود را می نمایاند . با آنکه تعلقیتش متبارز وهویتش متبلور تر می شود .

در یک بر آورد زبان شناختی نزدیک به چهل زبان وگویش در افغانستان وجود دارد که عبارت اند از زبان های پشتو وفارسی دری وپنج زبان محلی و32 زبان گویش هند اروپایی ،هند ایرانی وتکر مغولی ......که هر کدام به تناسب رشد جوامع موقعیت گوناگون خود را دارا می باشند . طوریکه گفته آمدیم زبان با علم یکجا رشد میکند فرهنگ زبان وتمدن بشری فرهنگ عمومی جامعه را میسازد وزبان علمی بیانگر آفرینش های انسانی بوده ،علم را ترویج وتجارب را تعمیم می بخشد . آنگاه بقول معروف زبان به مثابه نمای با افتخار فرهنگی غرور ملی ونماد نوامیس ملی کشور محسوب میگردد که اکثرا اقوام وملیت ها نسبت وتعلقیت آن را مایه مباهات خود میدانند که باز هم نقش شخصیت های علمی وعرفانی آن را برجسته می سازد .با آنکه شناخت زبان وانکشاف آن در قلمرو فرهنگ وادب بیانگر تعلقات منطقوی وجغرافیایی بوده باشد، ولی از جانبی  هم نباید تقسیمات طبیعی زبان ، به تقسیمات تحمیلی ،تحریکی وتهدیدی اقوام  منجر شود . زیرا کار زبان وصل کردن است نه فصل کردن . زبان وقتی مظهر علم ودوستی ودانش وروشنی است چگونه میتواند منحصر به محدوده ای باقی بماند . طوریکه به بزرگی زبان اشاراتی صورت گرفت پس زبان ابریست که بر گلشن وچمن ودمن یکسان می بارد وزبان روشنی ای است که بر کوه دشت خانه وصحرا یکسان می تابد ولو از یک نقطه منشاء گرفته باشد ونامحدود می تابد .گذشته از آن نباید در کار زبان بر تری جویی صورت گیرد . هرگا ساختار های اقتصادی یک جامعه به رشد وبالندگی برسد، حقیقتا ساختار های فرهنگی واجتماعی آن نیز شگوفا میشود  وزبان که یکی از مظاهر مهم این شگوفایی است خود بخود توجه مردم را به خود جلب نموده ، نه تنها وسیله ابزاری برای انتقال وتفاهم وگیرندگی بلکه کاربردی آن درعرصه های گوناگون زندگی  از جمله مسئله اقتصادی متبارز میگردد . در آن صورت است که مردم با عطش فرا وانی به فراگیری وگسترش آن پرداخته وخود زبان در صدر آفرینش ها قرار میگیرد. عطف توجه بیشتر مردم  به بعضی زبان های زنده ومهم جهان شاهد  همین مدعا میباشد . با آنکه زبان هر جامعه برای خودش شیرین است وبمثابه نوامیس فرهنگی ومباهات تاریخی به آن می نگرند واما هستند زبانهای که در خدمت تمام بشریت قرار دارند وزبان های دیگر نیز بصورت مستقیم ویا غیر مستقیم بهم پیوند ارگانیک دارند که نیاز مند بحث گسترده میباشد . این حق مردم وجوامع است که زبان هر بخش از جوامع برای مردم خودش  زبیایی وشیرنی دارد  . یکی از دلایل مهم مسئله زبان مادری است  که با خون وشیر عجین گردیده است  که از طریق روبط خونی راه به بیرون می گشاید  زبان شناسی واقعی ومنصفانه زبان مبرا از تقسیمات ،تعصبات وبدی هاست همه زبان ها نیک است وزبان بذات خود هیچ  نقصی وگناهی ندارد . این انسان ها هستند که در مقام زور وقدرت به شیرینی های زبان تلخی می پاشند چنانچه زبان تهدید ، زبان دیکتاتوری ،زبان زورونا بجا ، زبان تعصب وزبان برتری جویی نه تنها  تلخ است  بلکه ضد انسانی است. جدا کننده سلطه جویانه ، خود محورانه ودشمنی با بشریت است . کی میتواند با همنوع خود دشمنی کند جواب معلوم است . با تئاسف باید گفت که در کشور ما تاریخ از گذشته های نه چندان دور بیاد دارد که حکمرانان به خاطر سلطه جویی وابدی ساختن قدرت در دست خود از سیاست تفرقه انداز وحکومت کن وصایای استعمار کهن در بین ملت صاف دل ،مومن وپاکنهاد افغانستان کار گرفته آنچه دشمنان تاریخی افغانستان میخواستند انجام دادند وبا سفاکی خون مردم را ریختند وبا بی باکی تمام ، قومی برادر را بر علیه قوم برادر تجهیز کردند وبجان هم انداختند که تا هنوز در حافظه تاریخ بجا مانده است . در حالیکه آن خاندان حکمران و آن مستبدین غدار افغانستان دشمنان  مشترک وسوگند خورده تمام ملیت ها واقوام ساکن درافغانستان بوده اند تا توانسته  آزادی خواهان را ولو به هر ملیت وقومی که تعلق داشتند با بهانه دین وزبان  گردن زدند وافغانستان را یک مرحله ی از تاریخ عقب زدند .  آنان با استفاده نا جایز از احساسات پاک ملی ومذهبی ، اقوام  را علیه یکدیگر قرار داده برای اینکه این بزدلان گماشته شده از شهامت وهمبستگی ملی در هراس بوده اند برای سرکوبی وعقب نگداری ملت مظلوم افغانستان تخم دشمنی ونفاق را در بین تمام ملیت ها واقوام نا مردانه کاشتند  واما مردم شریف و با غیرت افغانستان همواره در مسایل مهم عمومی وسرنوشت ساز، مانند دفاع از وطن آزادی واستقلال ، دریک سنگر مشترک مردانه رزمیده اند وبه قیمت خون های پاک وقربانی های مشترک شان از استقلال وتمامیت ارضی محافظت کردند . وطنپرستان واقعی افغانستان، همواره وهرگونه تفاوت ها وتمایزات را پشت سر گذاشته روی سرشت ها وبافت اجتماعی مشترک و تکیه بر وجوهات تاریخی و مشترکات فکری، فرهنگ مشترک وتشخیص دوست ودشمن مشترک در مشارکت  هم سر نوشت جمعی کشور شان را رقم زده اند که این نماد وحدت ملی ونمای افتخارات تاریخی مردم افغانستان میباشد . البته این در قدم نخست کار بزرگان ، علما ودانشمندان است که به برکت علم ودانش شان در همسویی وهمدلی مردم کوشیده اند وملت آزاده افغانستان مرهون کاردانشمندان ، اندیشمندان ،متفکرین روشنگرایان وطنپرست وداد خواهان ترقی دوست وعدالت پسند میباشند که با دادن قربانی های مشترک با همدلی بسوی هزبانی شتافتند و همواره در راه اتحاد وهمبستگی مردم شریف افغانستان سعی بلیغ نموده اند وبرای یک افغانستان پیشرفته وبا مردم متحد ویکپارچه با زندگی مرفه وسر بلند سربلندانه به پیش میروند . اگر زبان وسیله تفاهم است میباید این تفاهمات را در جهت دوستی بکار بست زیرا در حال حاضر افغانستان نسبت به هر وقت دیگر به صلح ودوستی وهمدلی نیاز منداست  زیرا همدلی بهتر از همزبانی است اگر همدلی نباشد همزبانی نمیتواند همسویی وباهمی را ضمانت کند وسر انجام اتحاد وحدت را بو جود آورد. این همدلی است که میتوان با دلهای موافق زبان ها را مشترک ساخت وزبان های مشترک را شناخت . در جهانی که ما زندگی می کنیم بسیاری قول وقرار هاییست که بیشتر با معیار های همزبانی صورت میگیرد وبعضا قول وقرار ها میان همزبانان ویا غیر همزبان ها  بنا به بدی حوادث وجبر روز گار، از جانبی به جانبی، بدون رضای دل ، صورت میگیرد . که در هردو صورت این گونه  تعهدات وپیوند ها بی ثبات ،لرزان ونا پایدار بوده ودر کوتاه مدت منجر به پراگندگی و پاشیدگی میشوند . بنا بر آن اگر مفکوره ها با هم گره خورده همدلی بمیان آید آنگاه دلها همزبان میشوند درآنصورت هر گونه وفاق واتحاد در روند زندگی پایدار باقی می ماند .

 

اگر دلها یکی باشد ، تخالف در زبان ها چیست    سخن با هرزبان گویی ،زدل سرچشمه میگیرد

تمیز رنگ وجنس و قومیت را خاک بر سرکن     نهاد  آدمی   از  آدمیت   منشه    می    گیرد

                                             ***************

علم بی سر حد بود با اشترا کات زبان        سرزمین  مشترک   «انسانیت »   پهنای   آن

اتفاقات زبان ها بسته بر کار دل است         مردی آن باشد که دل  ها را  بسازد  هم زبان

                                           ***************

به  دلهای  مخالف  ، همزبانی  کی  کند   تاثیر      زبان بگذار مرد آنست که  دل را همزبان سازد

اگریک دل شود صد دل چه سود ازهمزبانی ها     که دل های مخالف یک زبان را صد زبان سازد

                                            ***************

خرد  مندان  عالم  با   زبان  الفت و  دانش      فرا   روی    زبان  رفتند  و بستا ندند   دل  ها را

زبان علم بی سرحد،چنان گنجیست در عالم      که هست «انسانیت » چون سرزمین مشترک ما را  

                                            **************

زبانم پارسی بر لوح  دانش  خامه  می ریزد       دلم از شعر پشتو  در ادب  صد   جلوه ها دارد

مکن  بیگا نگی  ایدل  زبانت  را  شنا  ساکن      که این جا سنگ وچوبش رنگ وبوی آشنا دارد

                                           ***************

سخن بر زبان از پیام دل است    زبان همچنان تر جمان دل است

پیئ همدلی همزبانی خوشست       چه بهترکه درپای دلهانشست 

مکن تکیه بر همزبانی همیش       نگرسوی دلهای هم بسته بیش

بسا  همدلان   مخالف   زبان       بود به  زنا  همدلی   همزبان

که  با اختلا فات  دل با شعار       بسی  همزبانی  نیاید  به کار

زاضداد دل همزبانی چه سود      دلانرایکی کن به این تاروپود

اگر  دل   نبا شد  پیء  اتحاد       دهد آن سری همزبانی به باد 

زبان هرچه گوید  نواردلست       سخن  در زبان ازشعاردلست

چوخواهی زبان راگوا راکنی       زبان  قلم   را   پذیرا   شوی

که علم است بیسرحد وبیکنار       زبان گردد از نورعلم آشکار

اگر دل  به دل  همزبانی کند        زبان ،  افتخار   جهانی شود  

بیا سوی  دل  ها به  پرداختن      که ازهمدلی خوش زبانساختن

                       

 


April 12th, 2011


  برداشت و بازنویسی درونمایه این تارنما در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید.
 
شعر،ادب و عرفان